ابن تيمية و حديث ثقلين (2)

 

7-حافظ ابو نعيم احمد بن عبد الله:
وي در كتابش از حذيفة بن اسيد غفاري از رسول الله صلي الله عليه وآله چنين نقل کرده است كه فرمود:
«ايها الناس اني فرطکم و انکم واردون علي الحوض. فاني سائلکم حين تردونعلي عن الثقلين فانظروا کيف تخلفوني فيهما. الثقل الاکبر کتاب الله. سببطرفه بيد الله و طرفه بايديکم. فاستمسکوا به لا تضلوا و لا تبدلوا . وعترتي اهل بيتي. فانه قد نبأني اللطيف الخبير انهما لن يفترقا حتي يرداعلي الحوض»[1]
اي مردم همانا من پيشگام و پيشاهنگ شمايم. و شماهمه در کنار حوض نزد من خواهيد آمد. وقتي كه بر من وارد شديد از شما دربارهثقلين پرسش خواهم کرد. بنگريد بعد از من با ايشان چگونه رفتار مي‏کنيد ـثقل (وزنه) بزرگ کتاب خدا است. ريسماني است که يک طرفش در دست خداست و طرفديگرش در دستهاي شماست. پس بدان چنگ بزنيد تا گمراه نگشته و دگرگون نشويد. و عترت من که اهل بيت منند زيرا خداي مهربان دانا مرا خبر داده استکه اين دو گوهر گرانبها از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد گردند.
 
ب:-شبهه دلالي حديث:
در اين بخش و پس از اشاره به نقل حديث ثقلين و توصيه و سفارش پيامبر اكرم به حلقه زدن در محور قرآن و اهل بيت، اكنون نوبت به اين مبحث مي رسد كه همانگونه كه ابن تيميّة وقبل از ايشان قاضي عبد الجبار وبعداز او عبد العزيز دهلوي گفته اند آيا حديث ثقلين دلالت بر امامت و گوش جان سپردن به سفارشها و دستورات آنان و در يك سخن پذيرش پيشوائي و امامت آنان مي كند يا خير؟ به ديگر سخن آيا از اين حديث مي توان گفتار شيعه را بر امامت و رهبري اهل بيت استفاده نمود[2]؟
نقد وبررسي
توجه به واژه هاي بكار گرفته شده در اين حديث و آشنائي با مفاهيم آن نزديك ترين راه براي پي بردن به مقصود شارع و گوينده حديث است كه ذيلاً به آن اشاره مي‌گردد:
1.    الأمر بالأخذ:
در يك تعبير رسول صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است:
  1. «ما إن أخذتم بهما لن تضلّوا»[3]
  2. الأمر بالتمسّك
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در جاي ديگر فرمودند:«ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا»[4]
4.    الأمر بالمتابعه
رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمودند :«لن تضلّوا إن اتبعتم واستمسكتم بهما» أو «لن تضلّوا إن اتبعتموها»[5]
  1. الأمر بالاعتصام
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم درحديث ديگر فرمودند:«تركت فيكم ما لن تضلّوا إن اعتصمتم، كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي»[6].
 
تعابيري مانند: أخذ و تمسك و متابعه واعتصام هر يك به تنهائي صراحت دارد بر اين كه ثقلين واجب الاطاعه است و پيروي از آن دو بر هر مكلفي واجب است. زيرا اين الفاظ دلالت بر وجوب تبعيّت و پيروى و اطاعت مطلق بدون قيد و شرطدارد، بنا بر اين مفاد حديث، امامت و خلافت خواهد بود ، زيرا شكّى نيست كهبين اطاعت مطلق و بين امامت و خلافت، تلازم و همبستگى تامّ و غير قابل انكاريوجود دارد.
سخن ابن الملك كه در آن كلمه و واژه تمسك را تشريح كرده است خواندني است، او در توضيح و بيان مفهوم اين كلمه چنين گفته است:
«التمسك بالكتاب العمل بمافيه وهو الإئتمار بأوامر اللّه والانتهاء بنواهيه. ومعنى التمسك بالعترة محبّتهم والاهتداء بهداهم وسيرتهم»[7]
تمسك به كتاب عمل كردن به آن يعني پذيرش دستورات وترك نواهي الهي است و معناي تمسك به عترت محبت آنان و هدايت يافتن به وسيله و سيره وروش آنان است.
مُناوي در بيان و شرح «إنّي تارك فيكم» و «تمسك» گفته است:
تلويح بل تصريح بأنّهما كتوأمين خلّفهما ووصّى أمّته بحسن معاملتهما وإيثار حقّهما على أنفسهم والاستمساك بهما ...،
اين تعبير نه اشاره بلكه تصريح دارد كه كتاب وعترت هردو مانند دو قلوهايي هستند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله آنان را در بين امّت باقي گذاشته و به امّت توصيه فرموده است تا به نيكى باآن دو سلوك نمايند، و حقّ آن دو را بر خودشان مقدّم كرده و در امور دينشانبه آن دو تمسّك جويند.
[8]تفتازاني نيز پس از نقل حديث صحيح مسلم مي نويسد:
ألاترى أنّه عليه الصلاة والسلام قرنهم بكتاب اللّه تعالى في كون التمسك بهما منقذاً عن الضلالة، ولا معنى للتمسك بالكتاب إلاّ الأخذ بما فيه من العلم والهداية فكذا في العترة[9]
آيا نمي بيني رسول خدا صلي الله عليه وآله  عترت وكتاب را باهم قرين قرار دا ده است كه تمسك به آن دو نجات از گمراهي است و تمسك به كتاب معنايي ندارد مگر عمل نمودن به آنچه از دانش و ارشاد و هدايت در آن است و در اخذ به عترت هم همين مفهوم اراده شده است.
 
و اما لفظ «الإعتصام» در قرآن و حديث به معناى «تمسّك» است، امام صادق عليه السلام در روايتي ذيل آيه 103 سوره آل عمران (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا ) فرموده است:
نَحْنُ حَبْلُ الله الذي قال الله: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا ) ما آن ريسمان الهي هستيم كه اعتصام و تمسك به آن را خداوند متعال فرمان داده است.
اين روايت در كتب فريقين موجود است[10].
پس الفاظ و تعابيري مانند: «اخذ» «اعتصام» «تمسّك»، در حقيقت به يك مفهوم و معني باز مي گردند كه نتيجه آن «اتّباع و پيروى» است، و مفاد «حديث ثقلين» چيزي غير از اين نيست. بنا بر اين بدون هيچگونه تأمّل و اشكالى،امامت و خلافت اهل بيت عليهم السلام با اين حديث اثبات مي شود، و اين نتيجه از  الفاظ «حديث ثقلين» بدست مي آيد كه : على و اهل بيت عليهم السّلامخلفاء رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بعد از آن حضرت مى باشند.
نكته لازم به ذكر وتوجه اين است كه علاوه بر استفاده از مفردات اين حديث، در برخي از نقلها واژه ى «خليفتين» به جاي «ثقلين» آمده است كه در كتب روائي اهل سنت موجود است، كه اين لفظ نيز صراحت در مرجعيت ديني وسياسي اهل بيت دارد[11].
ج: عدم وجود حديث ثقلين در بخاري
شبهه ديگري كه ابن تيميه در باره حديث ثقلين مطرح كرده است عدم نقل آن در صحيح بخاري است، وي مي نويسد: وهذا مما انفرد به مسلم ولم يروه البخاري..[12].
حديث ثقلين را فقط مسلم نقل كرده است و در صحيح بخاري از آن اثري نيست.
 
نقل نكردن بخارى در صورتى كه طريق صحيح براى حديث وجود داشته باشد دليل بر ضعف روايت نيست، زيرا بسيارى از علماى اهل سنت گفته اند: احاديث صحيح منحصر در منقولات صحيحين نمي باشد بلكه به اعتراف خود آنان چه بسيار روايات صحيحي كه از قلم افتاده باشد ولي در ديگر آثار حديثي مكتوب و محفوظ مانده باشد.
 نووى در اين باره  مى نويسد:
 «انّهما لم يلتزما استيعاب الصحيح بل صحّ عنهما تصريحهما بأنّهما لم يستوعبا وانّما قصدا جمع جمل من الصحيح كما يقصد المصنف في الفقه جمع جملة من مسألة[13].
 «بخارى و مسلم التزام نداده اند كه تمام احاديث صحيح السند را نقل كنند و خود نيز به اين مطلب تصريح كرده اند، بلكه قصد آنان اين بوده كه مقدارى از احاديث صحيح السند را جمع آورى كنند; همان گونه كه نويسنده و مصنف در فقه تمام مسائل فقه را ذكر نمى كند»
ابن قيّم جوزيه در مورد حديث ابى الصهباء كه تنها مسلم نقل كرده، مى گويد: «انفراد مسلم در نقل، به صحت حديث ضررى نمى رساند.
 آيا كسى مى تواند ادعا كند كه منفردات مسلم صحيح نيست؟ آيا هرگز بخارى ادعا كرده است هر حديثى را كه در كتاب خود ذكر نكرده ام، باطل و ضعيف بوده و حجّت نيست[14]؟
چه بسيار احاديثى كه بخارى در غير صحيح خود به آن احتجاج كرده، در حالى كه در صحيح نياورده است و چه بسيار احاديثى كه بخارى آن ها را تصحيح كرده ولى در صحيح نياورده است».
ابن الصلاح مى گويد:
«لم يستوعبا الصحيح في صحيحيهما ولا التزما ذلك، فقد روينا ذلك عن البخارى انّه قال: ما ادخلت في كتابى الجامع الاّ ما صحّ و تركت من الصحاح لحال الطول. وروينا عن مسلم انّه قال: ليس كل شىء عندى صحيح  وضعته هنا، انّما وضعت هاهنا ما اجمعوا عليه. وقال البخارى: احفظ مائة الف صحيح ومائتى الف حديث غير صحيح، وجملة ما في كتابه سبعة آلاف ومائتان وخمسة وسبعون حديثاً بالأحاديث المتكررة. وقيل: انّها باسقاط المكررة أربعة آلاف حديث»[15];
«بخارى و مسلم تمام احاديث صحيح السند را در صحيح خود نياورده اند و اصلا چنين التزامى هم نداده اند. از بخارى روايت شده است: من تنها احاديث صحيح السند را در كتاب خود آورده ام، چه بسيار احاديث صحيح السند را كه به جهت طولانى شدن كتاب ترك نموده ام. همچنين از مسلم روايت شده است: اين چنين نيست كه تمام احاديث صحيح السند نزد خود را در اين كتاب آورده باشم، تنها رواياتى را در صحيح خود ذكر كرده ام كه مورد اجماع است... بخارى مى گويد: صدهزار حديث صحيح حفظ دارم و دويست هزار حديث غيرصحيح، در حالى كه در كتاب «الجامع الصحيح» خود بيش از 7275 حديث با احاديث مكرّر، نقل نكرده است و بنا بر نظر برخى با حذف مكرّرها چهار هزار حديث است».
 
د - وجود علي بن منذر درحديث ثقلين
اشكالي كه دكتر سالوس بر حديث ثقلين وارد نوده است اين است  «در روايت دوّم ترمذى على بن منذر كوفى است كه او از شيعيان كوفه به حساب مى آيد...»[16]
نقد وبررسي شبهه
 در جاى خود اشاره شده به اينكه، در صورتى كه راوى ثقه باشد تشيّع ضررى به احاديث وى وارد نمى كند[17].
از ترجمه على بن منذر كوفى استفاده مى شود كه او از مشايخ ترمذى، ابن ماجه و نسائى و جماعت كثيرى از بزرگان ائمه حديث; از قبيل: ابوحاتم، مطيّن، ابن منده، سجزى، ابن صاعد و ابن ابى حاتم بوده است. صاحب تهذيب در اين باره مي نويسد :
روى عنه : الترمذي ، والنسائي ، وأبن ماجة ، وأبو بكر أحمد ابن جعفر بن محمد بن أصرم البجلي ، وأحمد بن الحسين بن إسحاق الصوفي الصغير ، وأبو علي أحمد بن محمد بن مصقلة
ترمذي،ونساي ، ابن ماجه ابو بكر ...از اورواينموده است .
[18] عده زيادى از  علماي اهل سنت; از قبيل: ابوحاتم رازى، نسائى، ابن حبّان، ابن نمير و ديگران او را توثيق كرده اند.
قال عبد الرحمان بن أبي حاتم سمعت منه مع أبي وهو صدوق ، ثقة
قال النسائي: شيعي محض ثقة . وذكره ابن حبان في كتاب " الثقات. وقال محمد بن عبد الله الحضرمي ... سمعت ابن نمير يقول هو ثقة صدوق.
ابن حاتم مي گويد :
 از اومن وپدرم شنيدم واو صادق وثقه بود .
نساي مي گويد: ابن منذر شيعي وثقه است
ابن حبان مي كويد:ازابن نمير شنيدم كه مي گفت او ثقه وراست گو است [19]. 
 

ادامه دارد...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: پاسخ به شبهات

تاريخ : دو شنبه 23 خرداد 1390 | 16:13 | نویسنده : كانون فرهنگي ولايت |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.